خواجوی کرمانی – غزل شماره 377
ساقیان چون دم از شراب زنند
مطربان چنگ در رباب زنند
گلعذاران به آب دیده ی جام
بس که بر جامها گلاب زنند
مهرورزان به آه آتش بار
دود در دیده ی سحاب زنند
صبح خیزان به نغمه ی سحری
هر نفس راه شیخ و شاب زنند
پسته خندان به فندق مشکین
در شکنج نغوله تاب زنند
چون به گردش درآورند هلال
تاب در جان آفتاب زنند
هر دمم خونیان لشکر عشق
خیمه بر این دل خراب زنند
هر شبم شبروان خیل خیال
حمله آرند و راه خواب زنند
خیز خواجو ببین که سرمستان
در میخانه از چه باب زنند