خواجوی کرمانی – غزل شماره 36
ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب
قند مصر از شور یاقوت تو چون شکر در آب
عنبرین خطت که چون مشک سیه بر آتش است
می نماید گرد آتش گردی از عنبر در آب
بر گل خودروی رویت کآبروی حسن از اوست
سبزه ی سیراب را بنگر چو نیلوفر در آب
تا بر آب افکند زلفت چنبر از سیلاب چشم
پیکرم بین غرقه در خون است چون چنبر در آب
مردم دریا نیندیشد ز طوفان زان سبب
مردم چشمم فرو بردست دایم سر در آب
گرچه زر در خاک می جویم که از خاک است زر
روی زردم بین در آب دیده همچون زر در آب
عیب مجنون گو مکن لیلی که شرط عقل نیست
گر نداند حال دردش گو برو بنگر در آب
کشتیی بر خشک میرانیم در دریای عشق
وین تن خاکی ز چشم افتاده چون لنگر در آب
چون به نوک خامه خواجو شرح مشتاقی دهد
چشم خونبارش دراندازد روان دفتر در آب