درد من دلخسته به درمان که رساند

خواجوی کرمانی – غزل شماره 346

درد من دلخسته به درمان که رساند

کار من بیچاره به سامان که رساند

از ذره حدیثی بر خورشید که گوید

وز مصر نسیمی سوی کنعان که رساند

دل را نظری از رخ دلدار که بخشد

جان را شکری از لب جانان که رساند

از مور پیامی به سلیمان که گذارد

وز مرغ سلامی به گلستان که رساند

آدم که بشد کوثرش از دیده ی پر آب

بازش به سوی روضه ی رضوان که رساند

شد عمر درین ظلمت دلگیر به پایان

ما را به لب چشمه ی حیوان که رساند

گر فیض نه از دیده رسد سوختگان را

هر دم به ره بادیه باران که رساند

درویش که همچون سگش از پیش برانند

او را به سراپرده ی سلطان که رساند

بی جاذبه ای قطع منازل که تواند

بی راهبری راه بیابان که رساند

شد سوخته از آتش دوری دل خواجو

این قصه ی دلسوز به کرمان که رساند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها