خواجوی کرمانی – غزل شماره 337
خورشید را به سایه ی شب در نشانده اند
شب را به پاسبانی اختر نشانده اند
چیپور را ممالک فغفور داده اند
مهراج را به مسند خان بر نشانده اند
تا خود چه دیده اند که چیپال هند را
ترکان به پادشاهی خاور نشانده اند
همچون مگس به تنگ شکر بر نشسته است
خالی که بر عقیق چو شکّر نشانده اند
گویی که دانه ای به قمر برفشانده اند
یا مهره ای ز غالیه در خور نشانده اند
یا خازنان روضه ی رضوان بلال را
در باغ خلد بر لب کوثر نشانده اند
گفتم که خال همچو سیه دانه ی تو را
بر قرص آفتاب چه در خور نشانده اند
گفتا به روم خسرو اقلیم زنگ را
گویی که بر نیابت قیصر نشانده اند
برخیز و باده نوش که مستان صبح خیز
آتش به آب دیده ی ساغر نشانده اند
خون جگر که بر رخ خواجو چکیده است
یاقوت پاره ای ست که در زر نشانده اند