خواجوی کرمانی – غزل شماره 332
خدا را از سر زاری بگویید
که آخر ترک بیزاری بگویید
چو زور و زر ندارم حال زارم
به مسکین حالی و زاری بگویید
غریبی از غریبان دور مانده
اگر باشد بدین خواری بگویید
وگر بازارئی غمخواره دیدید
بدین زاری و غمخواری بگویید
چو عیّاران دو عالم برفشانید
وگر نی ترک عیاری بگویید
به دلدار از من بیدل پیامی
ز روی لطف و دلداری بگویید
به وصف طرّه اش رمزی که دانید
همه در باب طرّاری بگویید
فریب چشم آن ترک دلارا
به سرمستان بازاری بگویید
حدیث جعدش ار در روز نتوان
مسلسل در شب تاری بگویید
وگر گویید حالم پیش آن یار
بیاری کز سر یاری بگویید
اگر خواهید کردن صید مردم
به ترک مردم آزاری بگویید
یکایک ماجرای اشک خواجو
روان با ابر آذاری بگویید