خواجوی کرمانی – غزل شماره 33
یاد باد آنکه به روی تو نظر بود مرا
رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا
یاد باد آنکه ز نظّاره ی رویت همه شب
در مه چارده تا روز نظر بود مرا
یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی
افق دیده پر از شعله ی خور بود مرا
یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو
نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا
یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب
دیده پر شعشعه ی شمس و قمر بود مرا
یاد باد آنکه گرم زَهره ی گفتار نبود
آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا
یاد باد آنکه چو من عزم سفر می کردم
بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا
یاد باد آنکه برون آمده بودی به وداع
وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا
یاد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت
در دهان شکّر و در دیده گهر بود مرا