خواجوی کرمانی – غزل شماره 271
این دلبران که پرده به رخ در کشیده اند
هر یک به غمزه پرده ی خلقی دریده اند
از شیر و سلسبیل مگر در جوار قدس
اندر کنار رحمت حق پروریده اند
یا طوطیان روضه ی خلدند گوئیا
کز آشیان عالم علوی پریده اند
از کلک نقشبند ازل بر بیاض مهر
آن نقطه های خال چه زیبا چکیده اند
گویی مگر بتان تتارند کز ختا
از بهر دل ربودن مردم رسیده اند
برطرف صبح سلسله از شام بسته اند
برگرد ماه خطّ معنبر کشیده اند
کرّوبیان عالم بالا و ان یکاد
بر استوای قامت ایشان دمیده اند
صاحبدلان ز شوق مرقّع فکنده اند
بر آستان دیر مغان آرمیده اند
از بهر نرد درد غم عشق دلبران
بر سطح دل بساط الم گستریده اند
خواجو برو به چشم تأمل نگاه کن
بر اهل دل که گوشه ی عزلت گزیده اند