خواجوی کرمانی – غزل شماره 224
هیچ دل نیست که میلش به دلارایی نیست
ضایع آن دیده که بر طلعت زیبایی نیست
اگر از دوست تمنّای تو چیز دگرست
اهل دل را به جز از دوست تمنّایی نیست
ای تماشاگه جان عارض شهر آرایت
به جز از روی تو در شهر تماشایی نیست
ظاهر آنست که بر صفحه ی منشور جمال
مثل ابروی دلارای تو طغرایی نیست
در هوای گل رخسار تو شب تا سحرم
به جز از بلبل شوریده هم آوایی نیست
هر سری لایق سودای تو نبود لیکن
از تو در هیچ سری نیست که سودایی نیست
جای آن هست که بنوازی و دستم گیری
که به جز سایه ی لطف تو مرا جایی نیست
نه که چون لعل شکربار تو نبود شکری
که به هنگام سخن چون تو شکرخایی نیست
خواجو از عشق تو تا منصب لالایی یافت
همچو الفاظ خوشش لؤلؤ لالایی نیست