سحر به گوش صبوحی کشان باده پرست

خواجوی کرمانی – غزل شماره 181

سحر به گوش صبوحی کشان باده پرست

خروش بلبله خوشتر ز بانگ بلبل مست

مرا اگر نبود کام جان و عمر دراز

چه باک چون لب جانبخش و زلف جانان هست

اگر روم بدود اشک و دامنم گیرد

که از کمند محبت کجا توانی جست

امام ما مگر از نرگس تو رخصت یافت

چنین که مست به محراب می رود پیوست

ز بس که در رمضان سخت گفت عالم شهر

چو آبگینه دل نازک قدح بشکست

چگونه از سر جام شراب برخیزد

کسی که در صف رندان دُردنوش نشست

به محشرم ز لحد بی خبر برانگیزند

بدین صفت که شدم بیخود از شراب الست

عجب نباشد اگر آب رخ به باد رود

مرا که باد به دست است و دل برفت از دست

کنون ورع نتوان بست صورت از خواجو

که باز بر سر پیمانه رفت و پیمان بست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها