ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت

خواجوی کرمانی – غزل شماره 148

ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت

جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت

چون سر زلف پریشان من سودایی را

داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت

خلعت وصل چو بر قامت من راست ندید

بر تنم پیرهن صبر قبا کرد و برفت

عهد می کرد که از کوی عنایت نروم

عاقبت قصد دل خسته ی ما کرد و برفت

هدهد ما دگر امروز نه بر جای خودست

باز گویی مگر آهنگ سبا کرد و برفت

ما نه آنیم که از کوی وفایش برویم

گرچه آن ترک ختا ترک وفا کرد و برفت

چون مرا دید که بگداختم از آتش مهر

همچو ماه نوم انگشت نما کرد و برفت

می زدم در طلبش داو تمامی لیکن

مهره ی مهر برافشاند و دغا کرد و برفت

آن ختایی بچه چون از بر خواجو برمید

همچو آهوی ختن عزم ختا کرد و برفت

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها