ورود-ثبت نام

برخیز که باید به قدح خون رز افگند

ایرج میرزا – قصیده شماره 8

در مدح نصرة الدوله عم زاده ی ناصرالدین شاه در تبریز گفته

برخیز که باید به قدح خون رز افگند

کآمد مه فروردین تا شد مه اسفند

آورد نسیم آنچه همی باید آورد

افگند صبا آنچه همی شاید افگند

وقت است نگارا که تو هم چهره فروزی

اکنون که گل و لاله همی چهره فروزند

فصلیست مساعد چه خوش آید که درین فصل

با یارِ مساعد بزنی ساتگنی چند

من شاعرم و قدر تو را نیک شناسم

عشاق دگر قدر تو چون من نشناسند

من ساده دل و باده کش و دوست پرستم

نه زهد و ورع دارم نه حیله و ترفند

نه مُبغِضِ انجیلم و نه مُسلم تورات

نه منکرِ فرقانم و نه معتقد زَند

من مهر و وفایم همه تو جور و جفایی

بگشای در صلح و در جنگ فروبند

هر صبح به نوعی دگرم خسته بمگذار

هر شام به طرزی دگرم رنجه بمپسند

برخیز و سمن بار از آن زلف سمن بار

بنشین و شکر ریز از آن لعل شکرخند

میثاق شکستن، بت من آخر تا کی

پیوند گسستن، مه من آخر تا چند

شایسته نباشد، مشکن این همه میثاق

بایسته نباشد مگسل این همه پیوند

تنها نه دل من ز تو خرسند نباشد

یک دل بندیدم که ز تو باشد خرسند

زود است که از جور تو آیم به تظلُم

در حضرت آن کش به جهان نیست همانند

این عَمِ شه ناصرِ دین نصرت دولت

آن ناصرِ شرع نبی و دینِ خداوند

فرخ گهر و پاک و نکوخوی و نکوروی

فرخ سیر و راد و عدوسوز و عدوبند

فیروز و جوانبخت و جوانمرد و هنرجوی

بهروز و سخن سنج و سخندان و خردمند

عهدش همگی محکم و قولش همگی راست

گفتش همگی حکمت و لفظش همگی پند

ای خصم ملکزاده تورا بهره خوشی نیست

در هند و خُتَن باشی یا چین و سمرقند

خاصیت زهر آرد بر جان تو پازهر

کیفیت سم بخشد اندر لب تو قند

پیوسته تو فیروزی ای میر ازیرک

فیروز پدر بودت و فیروزت فرزند

فرخنده و فرخ به تو نوروز و سر سال

با نصرت و عزت که نهال تو برومند

همدست تو بادا به حضر لطف الهی

همراه تو بادا به سفر عون خداوند

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *