سعدی-گلستان باب هفتم در تاثیر تربیت
حکایت 16
پارسایی بر یکی از خداوندن نعمت گذر کرد که بنده ای را دست و پای استوار بسته عقوبت همیکرد. گفت : ای پسر همچو تو مخلوقی را خدای عزّوجل اسیر حکم تو گردانیده است و تو را بر وی فضیلت داده. شکر نعمت باری تعالی به جای آر و چندین جفا بر وی مپسند نباید که فردای قیامت به از تو باشد و شرمساری بری .
بر بنده مگیر خشم بسیار
جورش مکن و دل میازار
او را تو به ده درم خریدی
آخر نه به قدرت آفریدی
این حکم و غرور و خشم تا چند
هست از تو بزرگ تر خداوند
ای خواجه ی ارسلان و آغوش
فرمانده ی خود مکن فراموش
در خبرست از خواجه ی عالم صلی الله علیه و سلم که گفت : بزرگترین حسرت روز قیامت آن بود که یکی بنده ی صالح را به بهشت برند و خواجه ی فاسق را به دوزخ .
بر غلامی که طوع خدمت توست
خشم بی حد مران و طیره مگیر
که فضیحت بود به روز شمار
بنده آزاد و خواجه در زنجیر