کلیم همدانی- غزل شماره 439
با فکر او چو سر به گریبان فرو کنم
تشریح زلف خم به خمش موبمو کنم
دهقان به هر زمین که نشاند نهال تاک
من هم به خاک، تخم کدویی فرو کنم!
از تیغ ابروی تو ز بس زخم خورده ام
جرأت نمی کنم که به محراب رو کنم
هرگز مراد من به حصول آشنا نبود
در زیر تیغ، عمر ابد آرزو کنم
از عقلهای کهنه و نو خرمنی شود
گر آستان میکده را رفت و رو کنم
گردد به زیر خاک، سکندر ز شرمْ آب
دل را اگر به آینه اش رو برو کنم
دشنام و بوسه هرچه عوض می دهی بده
حاشا که با تو بر سر دل گفتگو کنم
بر صید دیگری نظرم کی فتد، که من
در سر نگنجدم که گل چیده بو کنم
خواهی نشان تیر شوم یا غلاف تیغ
با هر ستم که مصلحت توست خو کنم
با تیغ جور، ناوک لطفی کلیم هست
تا چاکهای سینه به پیکان رفو کنم