حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 51
دل و دین بتی نامسلمان گرفت
به یک عشوه ای کشور جان گرفت
بت سبزوار از خط سبزه وار
به خدّ خور آسا خراسان گرفت
ز پیکان او یافت حظی دلم
که گفتی که خطش ز پیکان گرفت
به دوران مخور غم به دور آن می آر
که غم ها بَرَد می چو دوران گرفت
چه خواهد دگر شحنه ی غم ز ما
اگر نیم جان بود جانان گرفت
دلی داشتم بود غمخوار جان
ولی ترک مستی ز من آن گرفت
مرا بود چشمی از او بهره ور
ز بس اشک بارید طوفان گرفت
شه حسنش آهنگ تاراج کرد
ز اسرار دل برد و ایمان گرفت