مخفی بدخشی – غزل شماره 42
حب جنون
به وصال تو نگردند رقیبان قانع
در خیالت من غمدیده به هجران قانع
خواهم آخر که به دشنام کنی خرسندش
آنکه زین پیش نگردیده به احسان قانع
قیس را حب جنون بیشتر از لیلی بود
عاشق آن است که شد با غم جانان قانع
در غم دوست به آزار رقیبان خوش باش
عندلیب است به خاری ز گلستان قانع
از قناعت مگذر شان بزرگی این است
چرخ با این عظمت گشته به یک نان قانع
بوسه ای از لب جانان رسدت قانع باش
خضر گردیده به یک جرعه ز حیوان قانع
مصر روشن ز جمال مه ی کنعانی توست
باش مخفی تو به این کلبه ی احزان قانع