کابوس خوابهای پریشانی و تبی
میسوزم از حرارت هذیان تو شبی
از این حصار سوخته امشب عبور کن
خاکستر حضور خودت را مرور کن
معشوق من هنوز به دنیا نیامده است
معشوق تو ولی … چرا حال تو بد است ؟
آیینه را به سمت تو چرخاندم و نبود
مردی که شعرهای مرا خوب میسرود
باران همیشه رنگ به رنگ است بعد ِ تو
تنهاییام چقدر قشنگ است بعد ِ تو
هر نیمه شب به ماه سفر میکنم و بعد
با خاطرات ِ سوخته سر میکنم و بعد
مهتاب را به خلوت خود راه میدهم
خود را به دست وسوسه ی ماه میدهم
باید از این توهمِ غم بار بگذرم
باید تو را مرور کنم باز در سرم
هی دست دست کردم و عمرم تمام شد
احساسهای ناب و قشنگم حرام شد
آب از سرم گذشته ولی غرق نیستم
باید دوباره روی دو پایم بایستم
واژگان کلیدی:اشعار لیلا احمدی،نمونه شعر لیلا احمدی،شاعر لیلا احمدی،شعرهای لیلا احمدی،شعری از لیلا احمدی،یک شعر از لیلا احمدی،ليلا احمدی،غزل غزلیات غزل های غزلی از لیلا احمدی.