فرخی یزدی – غزل شماره 108
آنچه را با کارگر سرمایه داری می کند
با کبوتر پنجه ی باز شکاری می کند
می برد از دسترنجش گنج اگر سرمایه دار
بهر قتلش از چه دیگر پافشاری می کند؟
سال و مه در انتظار قرص نان شب تا به صبح
دیده ی زارع چرا اختر شماری می کند؟
تا به کی، ارباب یارب بر خلاف بندگی
چون خدایان بر دهاقین کردگاری می کند؟
خاک پای آن تهیدستم که در اقلیم فقر
بی نگین و تاج و افسر، شهریاری می کند
بر لب دریاچه های پارک، ای مالک مخند
بین چسان از گریه دهقان آبیاری می کند !
نیش های نامه ی طوفان به قلب خائنین
راست پنداری که کار زخم کاری می کند
نوک کلک حق نویس تیز و تند فرخی
با طرفداران خارج ذوالفقاری می کند (1)
واژگان دشوار : 1– این مصراع بدین صورت نیز آمده است : با طرفدار خوارج، ذوالفقاری می کند