حالم از شرح غمت افسانه ای ست

سعدی-غزل مشکوک

شماره 6

 

حالم از شرح غمت افسانه ای ست

چشمم از عکس رخت بتخانه ای ست

هر کجا بدگوهری در عالم است

در کنار آن ، چنان دردانه ای ست

بر امید زلف چون زنجیر تو

ای بسا عاقل که چون دیوانه‌ای ست

گفتم او را این چه زلف ………

گفت هان فی‌الجمله در …………

از لبش یک نکته‌ای …………..

وز خمش یک قطره‌ای پیمانه‌ای ست

با فروغ آفتاب حسن او

شمع گردون کمتر از پروانه‌ای است

نازنینا رخ چه می‌پوشی ز من

آخر این مسکین کم از بیگانه‌ای است

از بت آزر حکایت ها کنند

بت خود این است از ………

دل نه جای توست آخر چون کنم

در جهانم خود همین ویرانه‌ای ست

این نه دل خوانند کین ………..

این نه عشق است از …………

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها