ای که اندر میان غوغایی
خوی کن پاره ای به تنهایی
خلوتی را عظیم سودایی است
رو بپرسش که در چه سودایی
ور بخواهی که بخت بگشاید
زیر هر سایه رخت نگشایی
زیر سایه درخت بخت آور
زود منزل کن و فرود آیی
خلوت آنست که در پناه کسی
خوش بخسپی و خوش بیاسایی
ور تو خواهی که بر تو بخشایند
که تو بر بندگانش بخشایی
سوی ابناء ما و من نروی
گر چه او گویدت که از مایی
رو به خود آر هر کجا باشی
روسیاه است مرد هرجایی
نبود خلوت آنکه در وحدت
از خیالات باد پیمایی
عقل خود گم کنی و ابلیست
اندر آید به کار فرمایی
چو رسیدی به پیش آن دریا
نیستی قطره بلکه دریایی
جرم تو چیست بیخودی زان کس
که از او در چنین تماشایی
چون رسیدی به شه صلاح الدین
گر فسادی شوی صلاح آیی