گر نه شکار دل دلدارمی

گر نه شکار دل دلدارمی

گردن شیر فلک افشارمی

دست مرا بست وگر نی کنون

من سر تو بهتر ازین خارمی

گر نبدی رشک رخ چون گلش

بلبل هر گلشن و گلزارمی

گر گل او در نگشادی مرا

خار صفت بر سر دیوارمی

نیست یکی کار که او آن نکرد

ورنه چرا کاهل و بی کارمی

کشت خلیل از پی او چار مرغ

کاش به قربانیش آن چارمی

عشق طبیب است که رنجور جوست

ورنه چرا خسته و بیمارمی

تا پی قربان به شکر خوردنش

طوطی با صد سر و منقارمی

وز جهت قوت دگر طوطیان

چون لب او جمله شکر کارمی

گر نه دلی داد چو دریا مرا

چون دگران تند و جگر خوارمی

در سر من عشق بپیچید سخت

ورنه چرا بامزه گفتارمی

بر خط من نقطه ی دولت نهاد

ورنه چه کردند چو پرگارمی

چون که ز معنی کج و مج میروم

کاش که من بر ره هموارمی

بس که گر این بانگ دهل نیستی

هم چو خیالات در اسرارمی

یا مثل لاله رخان خوشش

معتزلی بر سر کهسارمی

گر نه امی پست که دیدی مرا

ورنه امی مست بهنجارمی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها