عمر عزیز رفت به پایان چه می کنی
خود را اسیر و بنده شیطان چه می کنی
دنیا رسول گفت که زندان مؤمن است
ای بی خبر عمارت زندان چه می کنی
فرمان پنج نوبت حق را مقصری
روز جزا و نوبت فرمان چه می کنی
روزی اگر زیارت خاک پدر روی
ترسی که نیز عاجز پژمان چه می کنی
تا گویدت که ای پسر بی وفای من
یاد اسیر کلبه احزان چه می کنی
تبریز گور ساز که آیی به نزد من
کاخ و سرای و صفحه ایوان چه می کنی