ز شمس الدین یکی خنجر بیاری
نشانی شان ز هر لشکر بیاری
وگر نی مستی این فتنه ها را
از آن جام می احمر بیاری
از آن جامی که کار عاشقان را
کند از حسن همچون زر بیاری
از آن احمر شود هجران سیه رو
برای آن سیه رو خر بیاری
سیاهی بر سیاهی او فزایم
برای او یکی مجمر بیاری
از آن پس پیش تخت بخت عاشق
قباد و خسرو و خنجر بیاری
هر آن کوبی سرست سرها دهندش
ور از پا سر بپیشم سر بیاری
اگر چون تیر نبود راست در عشق
اگر ما هست چون چنبر بیاری