بگردان جام عشق ای شهره ساقی

بگردان جام عشق ای شهره ساقی

نه بگذار از وجودم هیچ باقی

می زر نی می آن عشق چون زر

که تا ویران کند جان نفاقی

مباش آهسته ای ساقی تو بشتاب

که مطرب می زند پرده عشاقی

ز اوصافم مکن زان می تو طاقی

که جانم رفت در سودای طاقی

که تا جفت تنم می بایدم کرد

درین زندان آب و گل مشاقی

ایا ساقی نه اندر عشق آن شه

تو با جانم بگویش هم وثاقی

چو در هنگام وصلش جفت بودی

چرا اکنون تو در قصد طلاقی

مگر نزدیک صدر شمس دینم

تو را با من نیفتد خود تلاقی

وگر نی پیش او گویم من از تو

چنین ظلمی که می آرد خناقی

مکن این جور گردان گر صراحی

که تا باشد میم اندر تراقی

همی خواهم که جان در شکر تبریز

به پرواز قفصهای تراقی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها