درد مرا به گیتی دارو پدید نیست عنصری بلخی اشعار منسوب شماره 3 درد مرا به گیتی دارو پدید نیست دردی که از فراق بود درد بی دواست گنجی است عاشقان را ادامه نوشته »
آمد آن رگ زن مسیح پرست عنصری بلخی اشعار منسوب شماره 2 در فصد ممدوح گوید آمد آن رگ زن مسیح پرست شست الماس گون گرفته به دست طشت زرّین و ادامه نوشته »
پر دُر سفته شاخ درختان جویبار عنصری بلخی اشعار منسوب شماره 4 پر دُر سفته شاخ درختان جویبار چون زرّ خفچه برگ درختان بوستان گر بوستان ز زرّ خزان زرد شد ادامه نوشته »
ای دل ز وصال تو نشانی دارم عنصری بلخی اشعار منسوب شماره 6 ای دل ز وصال تو نشانی دارم وی جان ز فراق تو امانی دارم بیچاره تنم همه جهان داشت ادامه نوشته »