عنصری بلخی
غزل شماره 7
سر زلف مشکین جانان من
مرا کشت و پیچید بر جان من
ایا ترک سیمین تن سنگدل
هویدا به تو راز پنهان من
دو ابرند زلف تو و چشم من
به عشق اندرون هر دو برهان من
ز مشک است بر سیم باران تو
ز خون است بر زرّ باران من
به فرمان من باش تا برخوری
تو را بد نیاید ز فرمان من
نگردم ز پیمان تو من به دل
مگردان تو دل را ز پیمان من
امین پیرانی - حامد پیری
عنصری بلخی غزل شماره 3 مشکین شود چو باد به زلف تو بگذرد عاشق شود کسی که به روی تو بنگرد بر غالیه بماند بر
عنصری بلخی غزل شماره 2 فغان زان پریچهر عیار یار که با منش دائم به پیکار کار دو زلف سیاهش نماید بدان که دو زاغ
عنصری بلخی غزل شماره 6 دندان و عارض بتم از من ربود هوش کاین در نوش طعم است آن ماه مشکپوش جوشان شده دو زلف
عنصری بلخی غزل شماره 4 به گرد ماه بر از غالیه حصار که کرد به روی روز بر از تیره شب نگار که کرد نبود