عنصری بلخی
غزل شماره 4
به گرد ماه بر از غالیه حصار که کرد
به روی روز بر از تیره شب نگار که کرد
نبود یار به طبع و به جنس ظلمت و نور
به روی خوب تو این هر دو چیز یار که کرد
تو را که کرد بتا از بهار خانه برون
جهان به روی تو بر جان من بهار که کرد
به ماه مانی و آنگاه که سوار شوی
چگونه ای عجبی ماه را سوار که کرد
اگر ز عشق تو پر نار گشت جان و دلم
مرا بگوی رخ تو به رنگ نار که کرد
گر استوار نبودی ز دور بر دل من
مرا به مهر تو نزدیک و استوار کرد