عبید زاکانی – قصیده شماره 34
ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق
ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان
وی خاک آستانه ی تو کعبه ی امان
هر کس که همچو حلقه برین در ملازمست
او را اسیر و حلقه به گوشند انس و جان
وانکس که بر در تو نگردد کلید دار
در تخته بند بسته بود چون کلید دان
خرم دری که باز شود هر سحرگهی
بر درگه خجسته ی سلطان کامران
خورشید ملک سایه ی یزدان جمال دین
دارای دهر خسرو گیتی جم زمان
شاهی که اطلس تتق زرنگار چرخ
مانند پرده می نهدش سر بر آستان
بادا همیشه بر در دولت سرای او
تایید و بخت و دولت و اقبال را قران