دارم بتی به چهره ی صد ماه و آفتاب

عبید زاکانی – غزل شماره 10

دارم بتی به چهره ی صد ماه و آفتاب

نازکتر از گل تر و خوشبوتر از گلاب

رعناتر از شمایل نسرین میان باغ

نازنده تر ز سروسهی بر کنار آب

در تاب حیرت از رخ او در چمن سمن

در خوی خجلت از تب او در قدح شراب

شکلی و صد ملاحت و رویی و صد جمال

چشمی وصد کرشمه و لعلی و صد عتاب

خورشید در نقاب خجالت نهان شود

از روی جانفزاش اگر برفتد نقاب

در حلقه های زلفش جانهای ما اسیر

از چشمهای مستش دلهای ما کباب

فریاد از آن دو سنبل مشکین تابدار

زنهار از آن دو نرگس جادوی نیمخواب

هر گه که زانویی زند و باده ای دهد

من جان به باد بر دهم آن لحظه چون حباب

روزی که با من است من آن روز چون عبید

از عیش بهره مندم و از عمر کامیاب

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها