به غیر از وصل نبود چاره ای هجر عزیزان را طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۱ به غیر از وصل نبود چاره ای هجر عزیزان را که چشم از توتیا روشن نگردد پیر کنعان را ادامه نوشته »
مردم از هجر و همان در پی آزار من است طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۴ مردم از هجر و همان در پی آزار من است کِه درین شهر به بی رحمی دلدار من است؟ ادامه نوشته »
تو که خفته ای به راحت دل تو خبر ندارد طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۶ تو که خفته ای به راحت دل تو خبر ندارد که شب دراز هجران ز قفا سحر ندارد ادامه نوشته »
فریاد که غیرت نگذارد که چو فرهاد طبیب اصفهانی – مفردات شماره ۱۵ فریاد که غیرت نگذارد که چو فرهاد از بهر تسلی بتی از سنگ برآریم ادامه نوشته »