طبیب اصفهانی – غزل شماره 96
چه دام است این که هر مرغی که میگردد گرفتارش
نمیآید به خاطر پر گشودنهای گلزارش
عجب نبود ز خاکش تا قیامت بوی خون آید
بیابانی که آب از دیده ی من میخورد خارش
ندارد آگهی از محنت شبهای مهجوران
کسی کو شب به راحت خفته باشد در بر یارش
مگیر از ساقی دوران قدح گر زندگی خواهی
که از زهر جفا لبریز باشد جام سرشارش
درین بستان بود طبع من آن طوطی که میریزد
به جای شهد زهر و جای شکر خون منقارش
طبیب از دولت وصل تو کامش کی شود حاصل
همان بهتر که باشد با غم هجری سر و کارش