ورود-ثبت نام

درماندگی خود به که گوییم خدا را

طبیب اصفهانی – غزل شماره 2

درماندگی خود به که گوییم خدا را

سلطان ندهد گوش به فریاد گدا را

گویند که هر تیره شبی را سحری هست

گویا سحری نیست شب تیره ی ما را

گل در قدمت باد صبا ریزد و ترسم

کز برگ گل آسیب رسد آن کف پا را

از شرط وفا نیست چو آزردن عاشق

زین بیش مکن خون به دلم شرط وفا را

با حسن تو حسن دگران را چه نمایش

کی در بر خورشید بود جلوه سها را

گفتی که چه شد حال طبیب از ستم ما

عمریست که در هجر تو جان داد نگارا

 

 

نویسندگان :

نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *