طبیب اصفهانی – غزل شماره 129
هر که را یاری برای خویشتن
ما و یار بی وفای خویشتن
تا به کی در بزم خاص اغیار را
می توان دیدن به جای خویشتن
محفلم را مطربی در کار نیست
بیخودم از ناله های خویشتن
آشیانی دیدم از هم ریخته
یادم آمد از سرای خویشتن
تا زدم در کوی رسوایی قدم
سرمه کردم خاک پای خویشتن
ناصحم گوید که ترک عشق کن
می زند حرفی برای خویشتن
کعبه را سنگ نشان دیدم طبیب
تا شدم خود رهنمای خویشتن