طبیب اصفهانی – غزل شماره 115
بهتر آن است که پا از سر بازار کشم
تا به کی دردسر از بار خریدار کشم
رفته در پای دلم خاری و افغان که مرا
نیست آن دست که از پای دل آن خار کشم
کرده ای بر ستمم عادت از آن می ترسم
کآخر از جور تو، آهی ز دل زار کشم
من که از تنگی دل ذوق گلستانم نیست
تا قفس هست چرا حسرت گلزار کشم
جوش زد خون دل از دیده ی من نیست طبیب
آستینی که به این دیده ی خونبار کشم