طبیب اصفهانی – غزل شماره 109
ما غمزدگان چون ز دل آهنگ برآریم
صد چشمه ی خون از جگر سنگ برآریم
مرغان همه در ناله و این طرفه که ما را
رخصت نه که در دام تو آهنگ برآریم
جایی ننشینیم به جز گوشه ی بامت
گر بال و پری از قفس تنگ برآریم
آگاه توانیم شد از راز دو گیتی
وقتی که سر از بانگ نی و چنگ برآریم
این دلشکنان زآینه خارا نشناسند
ظلم است که ما آینه از زنگ برآریم
بردی تو ستم پیشه دل از ما به صد افسون
تا باز ز چنگت به چه نیرنگ برآریم
مرغی به خوش الحانی من نیست درین باغ
با زاغ روا نیست که آهنگ برآریم
دانش چو درین عهد طبیب آفت جان است
زنهار که ما نام به فرهنگ برآریم