صائب تبریزی- غزل شماره 4350
دل بردن ما اینهمه تدبیر ندارد
این راه سبک حاجت شبگیر ندارد
در هر دو جهان کیست کز او شرم کند عشق؟
نقاش حیا از رخ تصویر ندارد
اطوار من از دایرۀ عقل برون است
خواب من سودازده تدبیر ندارد
از وادی کونین چه کارست گذشتن؟
این یک دو قدم حاجت شبگیر ندارد
خورشید کباب است ازان جاذبۀ حسن
چون سایه گرفتار تو زنجیر ندارد
شیرازه نکرده است کسی برگ خزان را
مجنون تو پیوند به زنجیر ندارد
تا بلبل باغ فرح آباد توان شد
صائب هوس گلشن کشمیر ندارد