صائب تبریزی- غزل شماره 4334
کو عشق که دودم ز دل تنگ برآرد؟
این سوخته تخم از جگرِ سنگ برآرد
دنباله رو محمل او را چه بود حال
جایی که جرس ناله به فرسنگ برآرد
این نقش که زد ساعد سیمین تو بر آب
از دست تو دل کس به چه نیرنگ برآرد؟
تدبیر من آهنگ زمین بوس تو دارد
تا پردۀ تقدیر چه آهنگ برآرد
پیمانه چو پروانه به گرد تو زند بال
از آتش می روی تو چون رنگ برآرد
تاب سخن تلخ ندارد دل نازک
این آینه از آب گهر زنگ برآرد
[صائب شرر جان چه کند در تن خاکی؟
چون شعله نفس در جگر سنگ برآرد؟]