صائب تبریزی- غزل شماره 4326
تا کی درین جهان مکرر به سر کنید؟
خود را به یک پیاله جهان دگر کنید
چون تاک سر ز کوچۀ مستی برآورید
تا دست حلقه در کمر هر شجر کنید
هنگامه ای به خون دل آماده کرده ایم
معشوق بی تکلف ما را خبر کنید
نشنیده اید می شکند سنگ سنگ را؟
از سنگ بیشتر حذر از هم گهر کنید
خونریزتر ز تیغ بود نیشِ رگ شناس
از دوستان زیاده ز دشمن حذرکنید
دیدید پشت و روی ورقهای آسمان
یک بار هم در آینۀ دل نظر کنید
زان پیشتر که این قفس تنگ بشکند
اندیشه از شکستگی بال و پر کنید
راه نجات جز ره باریک شرع نیست
از ورطۀ صراط هم اینجا گذر کنید
تیز قضا ز جوشن تسلیم نگذرد
در زیر تیغ حادثه گردن سپر کنید
در وقت خویش لب بگشایید چون صدف
ز احسان ابر دامن خود پر گهر کنید
شب را تمام اگر نتوانید زنده داشت
چون غنچه روی دل به نسیم سحر کنید
چون حسن یاد بی سروپایان خود کند
زنهار یاد صائب بی پا و سر کنید