از حسن نوخطان دل ما تازه می شود

صائب تبریزی- غزل شماره 4287

از حسن نوخطان دل ما تازه می شود

داغ کهن ز مشک ختا تازه می شود

هرچند کهنه می شود آن نخل دلپذیر

پیوندِ مهربانیِ ما تازه می شود

از استخوان سوختۀ تازه روی عشق

چون مغز، استخوان هما تازه می شود

عاقل به زیر دار نفس راست چون کند؟

اندوه من ز قد دوتا تازه می شود

خونابه اش به صبح قیامت شفق دهد

داغی که از ترانۀ ما تازه می شود

چندان که همچو کاه شود بیش کاهشم

امید من به کاهربا تازه می شود

نفس خسیس گشت ز پیری خسیس تر

از رخت کهنه حرصِ گدا تازه می شود

چون داغ تخم سوخته کز ابر تازه می شود

صائب ز باده کلفت ما تازه می شود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها