صائب تبریزی- غزل شماره 4271
سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود
طوق گلوی فاخته گرداب می شود
عکس تو چون به خانۀ آیینه می رود
در پشت بام آینه مهتاب می شود!
شبنم گل از مشاهدۀ آفتاب چید
دولت نصیب دیدۀ بیخواب می شود
چون نخل موم، توبۀ پا در رکاب ما
از روی گرمِ ساغر می آب می شود
هر کس درین زمانه به دیوار میخزد
مسجود خاص و عام چو محراب میشود
نسبت به شغل بیهدۀ ما عبادت است
از عمر آنچه صرف خور و خواب می شود
لب تشنه ای که صدق طلب خضر راه اوست
صائب ز ریگ بادیه سیراب می شود