صائب تبریزی- غزل شماره 4263
از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود
کی از هجوم ذره پریشان نظر شود؟
جایی که هفت پرده حجاب نظر نشد
کی آسمان حجاب دل دیده ور شود؟
رنگش ز آفتاب قیامت نمی پرد
رخسار هر که لعل به خون جگر شود
ته جرعه ای ز جسم گرانجان او بجاست
آن را که از محیط کف پای تر شود
طالع نگر که دیدۀ من در حریمِ وصل
از شرم عشق حلقۀ بیرون در شود
هر خار بی گلی گل بی خار می شود
در راه سالکی که ز خود بیخبر شود
هر برگ سبز دامن پر سنگ می شود
روزی که نخل طالع ما بارور شود
چندان که خط زیاده دهد گوشمال حسن
صائب امیدواری من بیشتر شود