دل از هجومِ نشترِ آزار وا شود

صائب تبریزی- غزل شماره 4260

دل از هجومِ نشترِ آزار وا شود

چون غنچه ای که در بغل خار وا شود

هر دیده نیست محرم آن چاک پیرهن

تا بر رخ که این در گلزار وا شود؟

همتاب شد چو رشته، یکی زود می شود

مشکل که از میان تو زنار وا شود

باشد همان به حسرت آن چشم نیمخواب

چشمم اگر به دولت بیدار وا شود

حوران برآورند سر از روزن بهشت

هر جا دهان یار به گفتار وا شود

در هر دلی که خردۀ رازی نهفته هست

چون غنچه بیشتر به شب تار وا شود

جانی که داشت شکوه ز تنگیّ لامکان

در تنگنای چرخ چه مقدار وا شود؟

نادان شود ز تیرگی جهل هرزه نال

قفل دهان سگ به شب تار وا شود

دلهای سخت را بود آتش نسیم صبح

پیکان یار در دل افگار وا شود

جوش بهار، بلبل خونین دل مرا

فرصت نداد غنچۀ منقار وا شود

در موسمی که غنچۀ پیکان شکفته شد

صائب مرا نشد گره از کار وا شود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها