صائب تبریزی- غزل شماره 4248
آزاده چون مسیح بر افلاک می رود
این منزل از کسی است که چالاک می رود
بیدرد را چو مار گزد سایۀ کمند
عاشق به چشم حلقۀ فتراک می رود
در مشرب پیاله کشان نیست سرکشی
بر هر طرف که می کشیش تاک می رود
بخت سیاه صیقل ارباب بینش است
از سیر گلخن آینه ها پاک می رود
راه ستمگران ز خس و خار پاک نسیت
آتش همیشه بر سر خاشاک می رود
ما را نظر به جامه و دستار پاک نیست
اینجا سخن ز چشم و دل پاک می رود
بی پرده گردد آن که درد پردۀ کسان
نبّاش بی کفن به ته خاک می رود
صائب به خنده هر که درین باغ لب گشود
چون گل به خاک با دل صد چاک می رود