صائب تبریزی- غزل شماره 4184
از دورباش کی حذر اغیار میکند؟
گلچین کجا ملاحظه از خار میکند؟
سیراب اگر شود جگر تشنه از سراب
کوثر علاج تشنۀ دیدار میکند
هموار میکند به خود این سنگلاخ را
از خلق هرکه روی به دیوار میکند
مژگان اشکبار شود موی بر تنش
در هر دلی که نالۀ من کار میکند
پیری که از سیاهدلی میکند خضاب
صبح امید خویش شب تار میکند
دیوانه را ز سنگ ملامت هراس نیست
این کبک مست خنده به کهسار میکند
ایمن ز دورباش بود دیدههای پاک
آیینه را که منع ز دیدار میکند؟
دستی که شد بریده ز دامانِ اختیار
چون بهله دست در کمر یار میکند
زان چشم نیم مست نصیب دل من است
بیماریی که کار پرستار میکند
دل را نکرده جمع، شود هر که گوشهگیر
در خانه سیر کوچه و بازار میکند
بر هر دلی که زنگ قساوت گرفته است
هر داغ کارِ دیدۀ بیدار میکند
چون از نظارگی نبرد خیرگی برون؟
آیینه را حجاب تو ستّار میکند
مرغی که زیرک است درین بوستانسرا
از گل فزون ملاحظه از خار میکند
چون شمع از زیادهسریها، لباس دوست
سر در سر علاقۀ زرتار میکند
در چشم خردهبین نبود پردۀ حجاب
در نقطه سیر گردش پرگار میکند
صائب خطی که دیدۀ من روشن است ازو
خاک سیه به دیدۀ اغیار میکند