صائب تبریزی- غزل شماره 4174
محبوس آسمان چه پر و بال وا کند؟
در زیر سنگ سبزه چه نشو و نما کند؟
از بس درشت می رود این توسنِ فلک
وقت است بند بند من از هم جدا کند
انجام کار ما و غم یار روشن است
یک شمع بی زبان چه به چندین صبا کند؟
سر رشتۀ حیات چو از دست رفت، رفت
زلف ترا ز دست کسی چون رها کند؟
نسبت به مد شکوۀ ما زلف نارساست
عمر خضر به شکوۀ ما کی وفا کند؟
باد خزان که خار به چشمش شکسته باد
فرصت نداد غنچۀ ما چشم وا کند
زودا که در قلمرو شهرت علم شود
هرکس سخن به طرز تو صائب ادا کند