از آفتاب چاشنی صبح شد بلند

صائب تبریزی- غزل شماره 4154

از آفتاب چاشنی صبح شد بلند

عمر دوباره یافت ز راه گداز، قند

بگذار تا به داغ رهایی شود کباب

صیدی که همچو تاب نپیچد بر آن کمند

ما را چه نسبت است به مجنون، که جوش ما

نگذاشت گردباد ز هامون شود بلند

از روی گرم، شکوۀ ما می شود تمام

یک ناله است سرمۀ آواز این سپند

علم تو چون محیط به اسرار غیب نیست

ز نهار لب ببند ز چون و چرا و چند

چون گل شکفته باش درین انجمن که صبح

تسخیر کرد روی زمین را به نوشخند

در آتشِ زوال بود نعل رنگ و بو

ز نهار دل به غنچۀ این بوستان مبند

از گل به وام گوش ستانند بلبلان

در گلشنی که نالۀ صائب شود بلند

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها