صائب تبریزی- غزل شماره 4146
جمعی که افسر از خرد خام کرده اند
از بحر اختصار به یک جام کرده اند
در بند غم منال که مرغان دوربین
سیر چمن ز روزنۀ دام کرده اند
مستان ز قید شنبه و آدینه فارغند
رو در پیاله، پشت به ایام کرده اند
در علم آشنایی آن چشم عاجزند
آنان که وحش را به فسون رام کرده اند
صد برگریزِ ناخن تدبیر دیده است
این غنچۀ گره که دلش نام کرده اند
صائب ز آگهی است که دریاکشان عشق
عادت به خامشی چو لب جام کرده اند