تا چند دل ترا به هوا و هوس کشد؟

صائب تبریزی- غزل شماره 4107

تا چند دل ترا به هوا و هوس کشد؟

چون عنکبوتِ دام به صید مگس کشد

بویی شنیده است ز گلزارِ اتحاد

هر بلبلی که ناز گل از خار و خس کشد

روشندلی است عاشق صادق که همچو صبح

در اولین نفس، نفس باز پس کشد

فارغ ز انقلاب بهار و خزان شود

سر زیر بال هر که به کنج قفس کشد

غافل مشو ز خال ته زلف آن نگار

کاین دزد خیره حلقه به گوش عسس کشد

چون بحر دست جذبه برآرد ز آستین

مقدور نیست سیل عنان باز پس کشد

در روز بازخواست بود نامه اش سفید

چون صبح اگر کسی به تأمّل نفس کشد

تا کی دل گسسته عنان را ز بی تَهی

چون موجۀ سراب به هر سو هوس کشد؟

پیوند خام نیست ز خامان گسستنی

چون طفل دست از ثمر نیمرس کشد؟

بگشا نظر که خود بود اول شکار او

دامی که عنکبوت برای مگس کشد

شیرافکن است هر که سگ نفس خویش را

در موسم شباب به قید مرس کشد

در اصفهان ز طبع روانی مدار چشم

در خاک سرمه خیز کسی چون نفس کشد؟

دریا کند چگونه نفس راست در حباب؟

صائب به زیر سقف فلک چون نفس کشد؟

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها