ستم به عهد تو از چرخ کس نشان ندهد

صائب تبریزی- غزل شماره 3990

ستم به عهد تو از چرخ کس نشان ندهد

که چشم شوخ تو فرصت به آسمان ندهد

حریف توسن سرکش نمی توان گردید

همان به است هوس را کسی عنان ندهد

فریب عجز ز قد دوتای چرخ مخور

که بی کمین به کسی پشت چون کمان ندهد

فلک به شکرگزاران نمی کند اقبال

خسیس راه فضولی به مهمانها ندهد

به گفتگوی ملایم فریب خصم مخور

که دوربین به زبان مار را امان ندهد

مکن توقع مغز از سپهر سفله نهاد

که یک شکم به هما سیر استخوان ندهد

ز کجروی تو مقید به رهبری، ورنه

به تیر راست هدف را کسی نشان ندهد

فراغبال ز مرغان آن چمن مطلب

که جوش لاله و گل راه باغبان ندهد

زیاده است ز دخل بهار خرج خزان

خوش آن که دل به تماشای بوستان ندهد

درین ریاض محال است سرخ رو گردد

چو گل کسی که سر خود به دوستان ندهد

دل درست نگردد شکار طول امل

گهر نسفته عنان را به ریسمان ندهد

چه حاجت است معرف فلک سواران را؟

که مهر را به سر انگشت کس نشان ندهد

چو خضر سبز شود هر کجا گذارد پای

کسی که آب رخ فقر را به نان ندهد

خوشم به وقت خوش از نعمت جهان صائب

بهشت را کسی از دست رایگان ندهد

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها