چه حاجت است دعا دل چو بی اراده شود؟

صائب تبریزی- غزل شماره 3978

چه حاجت است دعا دل چو بی اراده شود؟

کف نیاز بود هر زمین که ساده شود

سخن بجا چو بود رتبه اش زیاده شود

کز اعتبار فتد چون نگین پیاده شود

ز گریه بستگی کار دل زیاده شود

که تر چو شد گره سخت، بد گشاده شود

کنند پردهنش را ز گوهر شهوار

دهان هر که بجا چون صدف گشاده شود

رسد ز باد مخالف سفینه اش به کنار

چو موج هر که درین بحر بی اراده شود

فروتنی است دلیل رسیدگان کمال

که چون سوار به منزل رسد پیاده شود

به جستجوی تو چون نی نبسته ام کمری

که گر به آتش سوزان روم گشاده شود

ز بندگی نکند عار نفسهای خسیس

که اعتبار سگان بیش از قلاده شود

کند تحمل بسیار مرد را بی وقر

کمان چو تن به کشیدن دهد کباده شود

به صبح جای نفس زود تنگ خواهد شد

به قدر تنگی اگر دل مرا گشاده شود

به نقش کم ز بساط زمانه قانع باش

که نقش بیش چو شد چشم بد زیاده شود

به جوی رفته دگر بار آب می آید

که خاک باده پرستان سبوی باده شود

شکسته دل مشو از سخت رویی ایام

که مومیایی از صلب سنگ زاده شود

به فکر عقدۀ ما هیچ کس چو نی نفتاد

مگر به ناخن برق این گره گشاده شود

ز آب تلخ شود بیش تشنگی صائب

ز باده رغبت میخوارگان زیاده شود

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها