صائب تبریزی- غزل شماره 3956
حقوق خدمت اگر در حساب خواهد بود
ز رشک من دل عالم کباب خواهد بود
اگر چه پای سفر نیست جسم زار مرا
سرشک من همه جا در رکاب خواهد بود
غمین مباش چو شبنم ز آب گشتنِ دل
که عینک نظر آفتاب خواهد بود
چو رشته دانۀ دام تو می شود گوهر
اگر کمند تو از پیچ و تاب خواهد بود
امید لطف به خط داشتم، ندانستم
که جوهر دم تیغ عتاب خواهد بود
ز عشق گردش افلاک را نصیبی نیست
پیاله را چه خبر از شراب خواهد بود؟
به مرگ دست ستمگر نمی شود کوتاه
که تیر را پر و بال از عقاب خواهد بود
فریب جلوۀ دنیا مخور که نقش امید
سبک رکاب چو موج سراب خواهد بود
ز آب گشتن دل خون خود مخور صائب
چو گل ز پوست برآید گلاب خواهد بود